عکس هایی که تو پارک انداخته شد خیلی قشنگ شده  و چقدر بذاتی وجود داره بین جمع های که تشکیل میشه و بد ذات تر  از همه فریبا و دختراش هستن و بد ذات دیگه سارا هست و جالب اینه که خیلی هم حرفه ای هستن تو جلب محبت اگه بخوان . و مشکل اینجاست که انقدر مردای ما کمبود محبت دارن که جلب میشن و این مشکل ماست که قدرت محبت کردنمون کمه . میخوام بگم که از این به بعد هر مشکلی و بد رفتاری که ببینم اصلا کوتاه نمیام و چشم پوشی نمی کنم و هر جا که باشه میگم و نمیزارم که هر کس هر جور که دلش خواست رفتار کنه و شانس آوردم که سارا با همسر خوب رفتار کرد . چون همسر به خاطر عدم نظم اعصابش بهم ریخته بود و ما باید جوجه کباب می آوردیم ولی به خاطر حرفی که تو گروه زدم نیاوردم و از این به بعد می دونم که چطور باید از خودم دفاع کنم و جالبه که آدم ها که به ما محتاج میشن شروع می کنن به محبت کردن و چه زود بدی ها رو فراموش می کنیم . در هر صورت سیزده بدر خوبی شد و برادر دنبال خواهر رفت و من باید اون شوک رو تو گروه می دادم چون باعث اتحاد بیشتر شد و خدا رو شکر که از قیافه اومدن های خانم ها راحت شدم و مثل مهناز که با ت رفتار می کنه و همه را جمع می کنه به نظر میاد که من هم تونستم همه رو جمع کنم و تا چه حد موفق بودم نمی دونم . و کاری که کردم مادر شوهر را آوردم این یعنی خواستم که این دور همی خوب برگزار شود و دلم میخواست که از حرف و حدیث ها کم شود و خوشحالم که سیزده بدر خوبی شد و من نقش داشتم و باعث شدم به بقیه خوش بگذره و لااقل خودم اینجور فکر می کنم و البته شرایط هم دست به دست هم داد . 

دیروز خاله زنگ زد که دعوت کنه برای هفت خواهرش و خوب شد که من گوشی رو برداشتم و معلوم شد که خاله به برادرشوهر زنگ زده و گفته که خاله فوت کرده و برادر سوهر گفته به مادر شوهر چیزی نگو و خودم میگم و جالب این که برادر شوهر اون روز مهمونی داشته و نمیخواسته مهمونیش بهم بخوره و صداش رو در نیاورده و مادر شوهر گفت که خاله زهره زنگ زده و نه دخترش و چقدر برادر شوهر موش می دونه و شرایط را به نفع خودش تغییر میده و جالب اینجاست که خاله گفت برادرشوهر کوتاهی کرده و خاله نکرده زنگ بزنه که چرا خواهر نیومده و عقلش نرسیده که ممکنه برادرشوهر موش دونده باشه و احتمالا طول دادن مراسم ختم به خاطر منتظر ماندن مادر شوهر بوده و نمی دونم

دختر خواهر مادر شوهر زنگ زد و رسما دعوت کرد و بهترین کار رو کرد 

دیشب همسر باز عصبانی شد من رفتم تو تلگرام کامپیوتر با هات اسپات گوشیش و رمز گوشیش رو عوض کرد و خلاصه هر کاری می کنه تاارتباط ما رو به صفر برسونه و اینترنت رو هم شارژ نمی کنه و نگرانم پول موبایلم رو هم نده و تلفنم هم قطع بشه و من اینجا ننویسم میمیرم و مجبورم دوباره تو دفترم بنویسم 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بسته بندی غذا، جعبه غذا و پک غذا در چاپ ماهنشان فرزندِ راه های ناتمام... indiatravel.parsablog.com PawerPoonit دانلود سریال کره ای سفر به سریلانکا پیشنهاد خوب Cruz9zdj Diary ایندکسر هستم مهتابی