صبح کله پاچه خونه شریک بودیم .و سگشون بیست و پنج روز نبودن رفته بود پانسیون و تربیت شده بود و اولش من جیغ زدم یهو اومد و بعد خیلی آروم شده بود و سر میز ناهاخوری خیلی حرف زدیم از همه جا و بعد بنجی یهو شروع کرد پارس کردن به سمت دختر و معلوم شد وقتی دختر صندلیش را عوض کرد و رفت پیش همسر بنجی حسودی کرده و پارس می کنه که دختر طرف همسر نره و من اول باور نکردم و همسر گفت بیا بغلم و خواستم ادا دربیارم و دویدم طرفش و بنحی چنان به طرفم حمله کرد و پارس کرد که جرات نکردم یک قدم نزدیک تر برم  و ظهر خونه مادر شوهر رفتم و بعد از شستن ظرف رفتم پیش دختر و تکالیفس را کار کردم و خوابم گرفت خوابیدم و بیدار شدم مهمان ها رفته بودند و مادرشوهر گفت کاش جاری بزرگه رو گفته بودم .همسر که رفت و من هم که خوابیدم و چقدر حرفش اعصابم را بهم ریخت و این حرف خودش نبود . و بعد از رفتن مهمان ها کلی نشستیم و حرف زدیم و بعد رفتیم خونه آیدا و از مهمانی دیشب پسر حرف شد و کادو باز کردن و رقصیدن سی ثانیه با سودا و حرف های صبا و امضای دفتر خاطرات سودا و دستخط پسر و گرفتن لباس ها و این که چقدر به پسر خوش گذشته . و بعد من حرف خانم جلبلی را پیش کشیدم و هنوز طرز فکر همسر سطحی و احمقانه هست و بیشتر اصرار نکردم و در حال حاضر که اون موفق هست و چاره ای ندارم به جز تحمل و همسر میگه ازش تو زمینه ای که تخصص داره کمک میگیرم و نمی دونه که چقدر آدم بی عرضه ای هست و تمام افکارش رو داره پیاده می کنه و مثل مرجان می مونه و فقط ظاهر داره و از این که حرفای من رو نمی پذیره ناراحتم . و همسر هم مثل تمام مردای دیگه تحت تاثیر هست و خودش خبر نداره که وجود یک همچین خانمی باعث نابودی کارگاه میشه و بقیه میتونن تشخیص بدن که ایشون چه موجودی هست به غیر از خودشون .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهاب قبس قیمت طلا در کشور Ryan Biscuit container - vstimlsystem.com شبگرد Robert سایت لاریوا مرا ببخش که می خواهم و توانم نیست .....