قبل از رفتنم توی تلگرام کامپیوتر رفتم و عکس پلی کپی را گرفتم و فرستادم و اول نگرانم بودم تو گروه بفرستم ولی بعد جرات کردم و فرستادم و نگران امضایی بودم که کرده بودم و نگران این که چه فکری کرده میشه ولی بعد فرستادم و مهم نیست چه اتفاقی می افته و دختر رو هم سر صف معرفی کردند و چرتکه هم تمرین اساسی کار کردم و در خانه پدر مهناز بود و هر وقت مهناز رو می بینم بیشتر و بیشتر به کمبودهام فکر می کنم و نگران میشم و همسر هم اسنپ گرفت و اومد و دیشب کلی گله گزاری کردم از همسر به خاطر کارهایش
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت