خواهر زنگ زد و گفت چرا تو گروه حرف زدی و گویا اون یکی خواهر ناراحت میشه و براش توضیح دادم که اول اون شروع کرد که گفت نمیام و معصومه گفت که به مادرم گفته میاد و جریان شماره حساب چی بود و جریان انار تیم و خواهر خودش نرفته خونه محمد رضا بعد از من گله گی کرد و فقط من نباید حرف بزنم و از این به بعد هر کی به من حرف بزنه درست مثل خودش رفتار می کنم و البته پشت کسی حرف زدن باعث میشه که بقیه بک اتحادی بین خودشون اتفاق بیوفته و این خوب است و سر دیکته گفتن به دختر دستش رو چنگ زدم و الان عذاب وجدان دارم و الان به دست آرایشگر فکر می کنم به شمع و به حرف معصومه و خود خواهر اول شروع کرد و تو گروه گفت و اعتراض داشت که چون تو با من بودی میگن که اینا باهم توطئه کردن و تو من را بد کردی و مگه پیش فاطی رفتیم ما باهم نبودیم ؟ واقعا خریت آدم ها ناراحتم می کنه و خواهر قصد داره که سمیرا را بده کنه و احمق تر از خواهر هم وجود نداره و این چه حرفی بود که زده به من و می گفت که همه از ما دوری می کنن و خب بکنن و چه ربطی داره و جوابی که مهدیه داد و بعدش سمیرا داد نشون میده که آدم های قابل بازیچه شدنی هستند و هنوز نمی دونم معصومه چطور فکر می کنه و نظرش چیه و نگرانم . نگرانم بابت این که زمین مادری رو گرفته و خواهر هم میگه اون برای برادر هست و برادر بزرگ بهتر از هر کسی می داند که کی مقصر هست و خواهر بزرگ واقعا که احمق هست و کارهاش و رفتارهاش ناراحتم می کنه و بچه بازی هاش بی نهایت هست و توی جلسه به خانم جلسه ای می گفت که میخواهد برقصد و نگران همسر هستم و چطور یک شبه تصمیم گرفت که برود تهران و خانم زیست چه شد و
درباره این سایت