ساعت دوازده و ربع همسر زنگ زد به مشاور و از لحاظ من این مشاور جواب نمیده و هنوز اعتقاد دارم باید بیرانوند بیاد با تمام مشکلات و رند بازی هایی که داره و به نظرم با اون به نتیجه می رسیم و ناراحتم بابت این که تراز پسر انقدر کم تغییر کرده و تحلیل کارنامه پسر جالب بود و تازه معنی مثبت ها رو می فهمیدم و معنی بازه های تراز را و نمی دانم باید چه کنم و نگرانم و صبحا که از خواب پامیشم بسیار افکار منفی دارم و باز یاد حرف خواهرزاده افتادم و حرف سارا و از این که انقدر راحت حرفش و دروغ هایش را می پذیرند عصبانی هستم و یا می تونم موقعیت را تغییر بدم و یا نمی تونم و نیازی به حرص خوردن ندارم و چرا انقدر حرص میخورم و چرا انقدر پیش بینی می کنم و اون شروع کرد به حرف زدن درباره این که من نمیام و در شمال هم سر واحد ها و صبحانه خوردن و در سفر برای رفتن و برای ختم پدرشوهر که نیومد و لباس را بهانه قرار داد و از این به بعد یادت باشه که با کی طرف هستی و یاد کار سمیرا افتادم برای سالاد الویه و یاد رفتار خواهر سر کارگاه همسر و چطور همه را بر علیه من شوراند و دیسک من به خاطر سارا بود و چقدر حرص خوردم و چقدر من بازیچه دست بودم و گویا هنوز رفت و آمد داره و با اونی که رفت هم و یکی بدتر اومده خانم جلیلی که از همه بدتر و چقدر همسر بازیچه دست هست و ناراحتم از وجود اینهمه حماقت و خودم هم جزوه شون بودم و باید چه کنم ؟ همین که رفت و شهادت داد سر مهریه پدرش هم گفته که چطور آدمی می تونه باشه و برادر خوب گفت که همسر باید به حرف من گوش می کرد و امکان نداره برادر رفته باشه دنبال آنها و چقدر آدم های بد زیاد هستن و نمیشه ثابت کرد که ذات آدم ها چه هست و چقدر نگرانی های من زیاد هست و چقدر از سارا متنفرم و تو دوستان هم باز از سارا مامان دوست دختر بدم میاد و جالب این که از همه هم کار راه اندازتر هست و واقعا نمی دانم چه رفتاری با آدم ها باید داشته باشم و نگران حرف هایی که پشت سرم زده می شود هستم و باید چه بکنم و خواب عقرب چه هست و فنگ شویی خانه رو چطور تغییر بدهم و ناراحتم بابت این همه نیرنگ و حیله و چه باید بکنم و چقدر مشکل وجود داره و چرا رشته پلو و گفته مگه من خدمه هستم و با سمیرا چه رفتاری باید داشته باشم و چرا به خانواده خودم کم سر میزنم و همش به فکر درس و مشق هستم و نگران کلاس زبان هستم و نگران مشاور هستم و عرشیا چطور درس میخونه و چرا ما نتیجه نمی گیریم و آیا باید کلاس پیانو را تعطیل کنیم و نمی دانم واقعا و چرا من انقدر دور هستم و پروانه هم نیست چون که کنکوری داره و نمی تونه تمرکزش رو کلاس نقاشی باشه و باید نفرات برتر را ببینم و تاگل را چه کنم و چرا انقدر نگرانی دارم برای کنکور و چرا پسر هنوز متمرکز درس نمی خونه و خدایا و ضمیر ناخودآگاهم راه حل را نشانم بده و چطور عزم داشته باشم برای موفق شدن و خدایا کمکم کن و احساس تنهایی دارم به شدت
دیشب ساعت یک و نیم خوابیدم و ساعت پنج و نیم بیدار شدم و الان میخوام یک ربع مطالعه کنم
درباره این سایت